۱۳۹۳ مرداد ۳, جمعه

آدامست را زیر تخت بچسبان،تا سطل آشغال راه بسیاراست

آدم باید تا کوه قاف برود الکی همه چیز را گنده کند تا بگوید ای فلانی من دوست تو ام فلانم بیسارم که چی؟بگوید دوستش دارد.درسش را تا مدارج فلان برود و چی؟تقریبا 98.67% درسی را که خوانده به کار نیاید.آدم باید خودش را به نفهمی بزند هی دنبال خالی کردن غرایضش باشد و هی فکر کند عقل کل است،چرا؟چون این ساده ترین راه برای یکم خوش گذراندن است.آدم باید شلوارش را بالا بکشد،خوش بپوشد و عطر و این ها و برود بین فامیل،چرا؟محققان هنوز در حال بررسی اند.آدم باید هرچه دوست دارد ولی آرامش زندگی را بر هم میزند بریزد دور،چرا؟چون به صلاح نیست،همیشه عاقل ها از این کارها می کنند. آدم باید صحبت دوست داشتن و این ها شد، بخندد و حرف کاندم و جق و من هزارتا دختر را فلان و اینها بزند،چرا؟چون آدمی که جز خالی کردن،فکر دوست داشتن و اینهاست مورد دارد،عشق و این ها نداریم،فروید در فلان کتاب گفته بیسار.خلاصه آدم باید خیلی کارها را بکند که دوس ندارد چون اگر این چنین نکند و یک وقتی حتی کش تنبانش شل شود، مادرش هم برایش نگه نمیدارتش آن کش را تا لحظه ای آسوده خاطر باشد،یعنی انقدر وضع خرابه آقا.خلاصه اگر آدم بخواهد حس زندگی کند،باید جان بکند.
ولی با این همه اگر همه این کارها را کرد و یکهو صد سال به جلو رفت و یک نگاهی  به عقب انداخت فکر میکند خوشبخت است؟ فکر میکند همه کارهایش انتخاب خودش بوده؟ آدم شاید اسیر جبر باشد و اختیار و این ها کشک باشد،ولی نه به این مشهودی اسیر جبر وضعیت و دوره،آدم دوس دارد شده خیال هم بکند اختیار دارد،چمیدانم یک کاری کند در کتاب شیطان نباشد.حالا این شیطان گور ندارد کفن داشته باشد،چه برسد به کتاب.مثلا لای کتاب عربی تف کند،کاغذهایی که آیه قرآن روی نوشته شده را بجود و تف کند روی سقف اتاق..کنار تختش بشاشد،آب سرد در یخچال باشد و شاشش را بریزد توی لیوان سر بکشد.لااقل این ها هم نشد،وقتی در رختخواب است آدامسش را بچسباند زیر تختش و تا سطل آشغال نرود.

۱۳۹۳ تیر ۲۸, شنبه

بارالها

آقا احمق‌آ تکمیل شدن،حرکتِ..دیگه یا عذاب باید بفرستی یا دیگه کلا نخبه بفرستی،حالا منظورم از نخبه ابن سینا و سقراط اینا هستن، در حد ماکس پلانک و اینشتین اینام قبول نیست