یه
سری خسته بودم ، گفتم ای بابا من چقد خستم و افسرده و اینا ... یهو جارو
برقی گفت بابا من همیشه تو کمدم یا پشت در اتاقی جایی دور از چشم و تا
روشنم میکنن حلقمو از آشغال پر میکنن و فقط به خاطر کار میخوان منو ، بعد
منو جارو برقی تو افق محو شدیم تا سحرگاه اینقدر بیدار بمونیم که حالت
سورمه ای آسمون و ببینیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر